دانشجوی معماری و آنچه كه باید بیاموزد
مدرسه معماری دو هدف دارد: تربیت معماربا انتقال دانش و مهارت های ضروری، وتعلیم وی برای استفاده مناسب از دانش و مهارت هایی كه به دست آورده است.
بنابراین تربیت، اهداف عمل را در نظر دارد، اما تعلیم ارزش ها را. وظیفه تعلیم ایجاد بینش و مسوولیت پذیری است. تعلیم باید نظرات غیر مسوولانه را به قضاوت مسوولانه تبدیل كند و از نظرات اتفاقی و دلبخواهی به وضوح منطقی نظمی آگاه رهنمون كند.
در ساده ترین صورت معماری فایده گر است. اما می تواند از میان طیف كامل ارزش ها به بالاترین جایگاه اجتماعی وجود معنوی در قلمرو هنر ناب برسد. این تحقق باید نقطه آغاز هر نظام آموزش معماری باشد. این نظام، گام به گام باید آنچه را كه ممكن است آنچه كه لازم است و آنچه مهم است را روشن سازد. به این دلیل است كه موضوع های گوناگون باید هماهنگ شوند تا در هر مرحله، وحدت ارگانیك وجودداشته باشد و دانشجو بتواند تمام جنبه های گوناگون ساختمان را در رابطه شان با یكدیگر مطالعه كند.
جدا از آموزش فنی، دانشجو باید بیاموزد كه ترسیم كند تا دست و چشمش تعلیم ببیند و به ابزار بیانش تسلط پیدا كند. تمرین ها به او حسن تناسب، ساختار، فرم و ماده را می دهند و به او نشان می دهند كه آنها چگونه به هم مربوط اند و آنچه را می توانند بیان كنند.
پس از آن دانشجو باید با مواد و ساختمان های ساده از چوب، سنگ و آجر آشنا شود و سپس یاد بگیرد كه با فولاد و بتن مسلح به عنوان مصالح ساختمانی چه كارهایی می تواند انجام دهد. در عین حال او باید بیاموزد كه این عناصر چگونه به طور قابل ملاحظه ای به یكدیگر وابسته اند و چگونه مستقیما با فرم بیان می شوند. هر ماده خواه طبیعی یا مصنوعی، خاصیت مخصوص به خود را دارد كه انسان پیش از آن كه با آن كار كند، باید آن را بشناسد.
مواد و روش های جدید ساخت، لزوما ارجحیت ندارند. آنچه مهم است شیوه ای است كه با آنها رفتار می شود. ارزش مواد به این بستگی دارد كه ما از آنها چه می سازیم. پس از مواد و روش های ساخت، دانشجو باید خود را با كاركردها آشنا سازد. آنها باید به دقت تحلیل شوند تا او دقیقا بداند كه كاركردها با چه چیزهایی درگیرند. باید كاملا تفهیم شود كه چرا و چگونه طرح های یك ساختمان از ساختمان دیگر متفاوت است چه چیزی است كه هویت ویژه ای به یك ساختمان می دهد. هر باب ورود به مسایل شهرسازی باید مسایل اساسی را كه بر آن استوار است بیاموزد وآشكارا نشان دهد كه چگونه تمام جنبه های ساختمان با یكدیگر ارتباط بینابین داشته وبا شهر به عنوان یك موجود زنده رابطه دارند. سرانجام، از طریق تركیب كل دوره آموزش ، دانشجو باساختمان به عنوان هنر آشنا می شود و به این ترتیب ماهیت ذاتی هنر، كاربرد معانی و مفاهیم آن، و تحقق آن در ساختمان به او آموخته شده است.
اما این مطالعات باید تحلیل روحیه زمانی را كه به آن وابسته ایم دربرگیرد. زمان حال و گذشته به خاطر تمایزها و تشابه ها، هم در مواد و هم در درك معنوی باید مقایسه شود.
به این دلیل است كه ساختمان های متعلق به زمان گذشته باید مطالعه شوند و به گونه روشن توصیف شوند تا درك روشنی از عوامل ضروری آنها به دست آید. تنها منظور پذیرفتن ودرك عظمت و اهمیت این بناها به عنوان معیار نیست، بلكه همچنین درك این مطلب است كه آنها محدود به یك دوره خاص غیر قابل تكرار در موقعیت تاریخی بودند كه این مطلب وظیفه تجلی بخشیدن به دستاوردهای خلاقانه این دوران را بر دوش ما می نهد.
منبع : آرونا
معمار کهف...